سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان

می خواستم حلول ماه ربیع الاول را تبریک بگویم اما چه کنم که تاریخ نگاران دهانم را بستند :

قال الفیض الکاشانی فی علم الیقین :

ثم إن عمر جمع جماعة من الطلقاء و المنافقین و أتی بهم إلی منزل أمیر المؤمنین علیه السلام ، فوافوا بابه مغلقا ، فصاحوا به : أخرج یا علی ، فإن خلیفة رسول الله یدعوک . فلم یفتح لهم الباب .

فأتوا بحطب فوضعوه علی الباب و جاؤوا بالنار لیضرموه ، فصاح عمر و قال : و الله لئن لم تفتحوا لنظرمنه بالنار . فلما عرفت فاطمة علیها السلام إنهم یحرقون منزلها ، قامت و فتحت الباب فدفعها القوم قبل أن تتواری عنهم . فاختبت فاطمة علیها السلام وراء الباب و الحائط .

ثم إنهم تواثبوا علی أمیر المؤمنین علیه السلام و هو جالس علی فراشه و اجتمعوا علیه حتی أخرجوا سحبا من داره ، ملبّبا بثوبه ، یجرّونه إلی المسجد .

فحالت فاطمة علیها السلام بینهم و بین بعلها و قالت : و الله لا أدعکم تجرّون ابن عمی ظلما ؛ ویلکم ! ما أسرع ما خنتم الله و رسوله فینا اهل البیت ، و قد أوصاکم رسول الله باتباعنا و مودتنا و التمسک بنا و قال الله تعالی : « قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی » .

قال : فترکه أکثر القوم لأجلها . فأمر عمر قنفذ ابن عمه أن یضربها بسوطه .

فضربها قنفذ بالسوط علی ظهرها و حنبیها الی أن انهکها و أثّر فی  جسمها الشریف ؛ کان ذلک الضرب أقوی ضررا فی إسقاط جنینها ، و قد کان رسول الله صلی الله علیه و آله سمّاه محسنا .

عمر جماعتی از منافقین و بردگان را جمع کرد و به سوی منزل امیر المومنین علیه السلام حرکت کرد و وقتی به پشت در خانه رسید در زد و فریاد زد : علی از خانه خارج شو خلیفه و جانشین پیامبر خدا منتظر توست . اما امیر المومنین به او توجهی نفرمود و در را باز نکرد .

عمر دستور داد تا هیزم بیاورند و در پشت در خانه بگذارند و آتش را در دست گرفت تا هیزم ها را آتش بزند و فریاد زد به خدا قسم اگر در را باز نکنید آن را به آتش میکشم . در این هنگام حضرت زهرا سلام الله علیها به پشت در خانه آمد و در را باز کرد تا آنها را قبل از اینکه به خانه حمله کنند پراکنده کند اما آنها در این حال به خانه حمله کردند و فاطمه بین در و دیوار واقع شد و آنها وارد خانه شدند و دور امیر المومنین که بین خانه نشسته بود حلقه زدند و حضرت را در حالی که لباس های حضرت را گرفته بودند او را کشان کشان به سمت مسجد بردند .

در این هنگام فاطمه سلام الله علیها مانع بردن امی المومنین شد و فرمود : والله نمیگذارم پسر عمویم را این طور ظالمانه ببرید . وای بر شما چه زود فراموش کردید وصیت پیامبر درباره ما اهل بیت را و او شما را وصیت کرده بود به تبعیت از ما و دوست داشتن ما و خداوند نیز به این مطلب امر فرموده

با این سخنان آن جماعت امیرالمومنین را رها کردند و وقتی عمر این وضع را مشاهده کرد به قنفذ دستور داد که با شلاقی که در دست دارد فاطمه را بزند. و قنفذ نیز با شلاقی که داشت بر پشت و پهلوی فاطمه تازیانه زد تا فاطمه دامن امیر المومنین را رها کرد و آن شلاق ها در جسم حضرت تاثیر گذار بود و این ضربات بیشترن تاثیر را در سقط محسن شهید داشت .

علم الیقین فی أصول الدین/ص 686

عوالم العلوم/ج 11/ص571/ح24

بیت الاحزان/ص93

ظلامات فاطمه فی السنة و الآراء/ص37

تلخیص الشافی/ج3/ص76


[ پنج شنبه 90/11/6 ] [ 5:36 عصر ] [ شبر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

مرغ باغ ملکوتم ...

طلبه ای عادی هستم که شانزده سال فیض حضور در لشکرگاه امام زمان را دارم و از دار دنیا یک دل عاشق دارم و یک امید و آن هم خدمت به اسلام و کشور اسلامی
تـــــکــبـیـر
تکبیر فریادی برای بیداری کسانی که بزرگتر از او کسی را میپرستند ... و فریادی برای رهای از هرچه غیر اوست ...

بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 282738